روزگار دو مهندس

دست نوشته هایی از روزگار یک زوج مهندس

روزگار دو مهندس

دست نوشته هایی از روزگار یک زوج مهندس

وبلاگ "روزگار دو مهندس" دربردارنده خاطرات و نظرات یک دختر و پسر مهندس است...

تفکیک جنسیتی
آخرین حرف هـا
ریز مکالمات
  • ۷ شهریور ۰۰، ۱۹:۱۷ - نباتِ خدا
    😂😂😂
راویان
نشان‌واره
روزگار دو مهندس

بقول خودت: دلوم تنگه دلوم تنگه دلوم تنــــــــگ...  فلک از دست ما...(بقیه‌ش چی بود؟!😕)

بعد از 25 روز با هم بودن

یهویی جدا شدن خیلی سخته

نکن این کارو با من...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۵۶
️️ نوشته شده توسط امین

ازونجایی که شاعر میگه درمان امراض روحی در آقایان ماساژ، در خانوم ها پاساژ، در یک حرکت محیرالعقولانه آقای همسر پیشنهاد  پاساژگردی در قصرالدشت رو دادن :)

دیگه وصف شادی بنده بماند...!

سریعا خودمونو رسوندیم به محل والبته مغازه ها اغلب بسته بودن یا چیز جالبی نداشتن و البته تر ماهم قصد خرید نداشتیم و فقط دید میزدیم و خدا میدونه چقدر من این دید زدن رو دوست داشت :))

در همین حال رسیدیم به ترش آباد که قبلا وصفش رو از دوستان زرقونی شنیده بودم و آب دهنمون بدجوووور راه افتاد و سریع پریدیم تو :)


دلتون نخواد ;)

اما اینقدر تنوع زیاد بود ماشالا که آدم نمیدونست کدومش رو انتخاب کنه! دست آخر این گردویی خوشمزه رو منتخب کردیم و خیلی چسبید اما حسابی ترش بود و حتی دونفره نتونستیم از پسش بر بیایم!

گردویی خوشمزه

بعد از این مرحله، در راستای افزایش سرانه مطالعه کتاب و آشنایی بنده با نوشته های رضا امیرخانی تصمیم گرفتیم بریم در طرح عیدانه 20% تخفیف کتاب شرکت کنیم اما متاسفانه کتاب فروشی مربوطه رو نیافتیم و کسی هم اطلاعی نداشت! حتی کتاب فروشی های مشهور اطراف.. :(

- توی پرانتز یگم رضا امیر خانی رو شنیده بودم اما نمیشناختمش تا اینکه یکی از کتاب هاشو تو قفسه کتاب های همسری دیدم و به پیشنهاد آقای همسر و باوجودی که اصلا جذاب به نظر نمیرسید برش داشتم اما همین که شروع کردم دیگه نتونستم زمین بذارمش. عالی بود!!!!!(سیستان نامه)-

و ازونجا که از هرچه بگذریم سخن خرید خوش تر است(گاهی از کتاب هم خوش تر ;) ) رفتیم سراغ فروشگاه خانه و کاشانه که من عااااااشقشم :) نمیدونم چرا اما خیلی باهاش حال میکنم :)))

البته آقای همسر خسته بودن و فقط یه طبقشو گشت زدیم اماخب لذت خودشو داشبت...!

جالب توجه است که بگویم این تنها تفریح دوتایی عیدومون بود.مابقی عید کلا مشغول دیده بوسی بودیم :/ (که اونم صفای خودشو دااااره)


امیدوارم سال جدید که خیلی هم سرعتش بالا رفته و به قول قدیمیا مثل برق میگذره برای همه پراز سلامتی و شادی و رسیدن به آرزوهاشون باشه ;)


+عید خوبه حتی اگه پروژه پایانیتو باید تکمیل کنی..

++عید خوبه حتی اگه فقط یه ماه تا کنکور باشه :(

+++شیرینی عید امسال ما بهار و نهال بودن، که مثل اسمشون دل آدم رو تازه میکردن ;)

++++الحمدلله رب العالمین لما انزلت علینا من خیر

+++++قابل ذکر است که این یک درمیون نوشتنمون کااااملا اتفاقی است :)

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۵۴
️️ نوشته شده توسط زهرا

فک کن یه درایو داری پر از فیلم و عکس و موسیقی

که بخش زیادیش فایل های شخصیت هست

وارد اون درایو میشی و در عین ناباوری می‌بینی که هیچ فایلی وجود نداره و همش پاک شده! 😥

شما چه شکلی میشید؟!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۱۱
️️ نوشته شده توسط امین

یه موردی که خیلی دوست دارم این هست که وقتی به انتهای یک دوره از زندگی میرسم برگردم و از بالا بهش نگاه کنم...مثل یه سریال که من هم یکی از بازیگراش بودم از پیش چشمم رد میکنم و کللللی نکته ازش بیرون میاد...چیزهایی که وقتی توی متن اتفاقات باشی نمیفهمی! ☺️

یکی از این مراحل بزرگ در زندگی من خوابگاه بود!

شاید همه بگن دانشگاه اما ازون جایی که من یه دانشجوی سیب زمینی بودم و فقططط درس خوندم تو دانشگاه و کار دیگه ای نداشتم، دانشگاه هم بامن کار دیگه نداشت... 😀

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۰۱
️️ نوشته شده توسط زهرا

یه هفته ای هس که قروباغه‌مو قورت دادم و بعد از مدتها شروع کردم به برنامه نویسی موبایل در آندروید! 😊

متأسفانه توی دانشگاه هیچ کدوم از اساتید ما رو به این سمت سوق ندادن...

خودمون هم که حسابی سرمون شلوغ بود و فرصتشو نکردیم حتی به این موضوع فکر کنیم!

ولی خب هرچند دیر، بالاخره شروع کردم و همین الان دوره مقدماتی آموزشش رو تموم کردم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۲۶
️️ نوشته شده توسط امین

دیشب به محل استقرار جمعی از پسران رفتیم؛ سفر به اعماق خوااااااااّااااااااب‌گاه دانشجویی.

حتما میدونید چرا روی "خواب" تشدید گذاشتم! متأسفانه رخوت عجیبی در نسل جوان دانشجوی مستقر در خوابگاه وجود داره...

ظاهرا هدف از این بازدید شبانه، پیدا کردن راهکاری برای کم کردن این رخوت بود...

به زحمت حدود بیست نفر از دانشجوها توی نمازخونه حاضر شدند و محفل‌مون شروع شد...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۱۶
️️ نوشته شده توسط امین

الان توی همه محافل سیاسی و رسانه ای(دانشگاه، ادارات، نهادهای فرهنگی و...) بحث نتایج انتخابات داغ داغه... بخصوص با پایین و بالا شدن آرای تهران.

داشتم بحث داغ سه چار تا از بچه ها رو توی یکی از شبکه های اجتماعی دنبال میکردم که یهو مدیرمون(که یه مدیر فرهنگی-سیاسی محسوب میشه) با استرس اومده میگه بزن سایت "ورزش سه" بینم امشب بارسلونا ساعت چند بازی داره!!!! 😮

بنظرتون این مدیر ما توی انتخابات به "جیانی اینفانتینو" رأی داد یا "شیخ سلمان"؟!!!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۴۱
️️ نوشته شده توسط امین

من هنوز استیکر هارو پیدا نکردم...! :\

فعلا دارم با چهارتا خط و پیتی که بلدم بیان احساسات میکنم :(

لطفا یکی راهنمایی کنه :ا

تازه حوصلمم بسی سررفته در دیار غربت...دلم به هم اتاقی خوش بود که اونم آغاشون که اتفاقا هم نام آغامونه داره میاد پیشش (آیکون گریه شدییییییییید)، 

الآن من مانده ام تنهااااااای تنهاااااا...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۰۶
️️ نوشته شده توسط زهرا

سلاااااااااام!

خب باورش سخته اما بلاخره وبلاگ مشترک راه اندازی شد...از جمعه که این تصمیم رو گرفتیم تا امروز زمان زیادی نیست اما مدام هیجان داشتم براش. چون با تمام وبلاگ هایی که تاحالا نوشتم متفاوت خواهد بود و امید است بخشی از دوری هامونو پر کنه انشا االله...

این روز میمون و مبارک رو هم به مهندسا و غیر مهندسا و علی الخصوص در آستانه ی مهندس شدن ها تبریک میگم :)

از آقای گل هم مچکریم بابت راه اندازی وبلاگ به شددددت!

البته در مورد مهندس بودن و رشته مهندسی بنده و شبهات وارده هم در آینده حتما بحث خواهیم کرد!!!

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۵۵
️️ نوشته شده توسط زهرا

سلام

امروز روز مهندسه؛ تبریک به مهندسا! و اولین سالگرد مهندس شدن من! پس تبریک به خودم 😍

همیشه دوس داشتم یه وبلاگ داشته باشم که بتونم مسائل و حرفای شخصیمو آزادانه درش بنویسم؛ اما خب لازمه این کار از نظر خودم، ناشناس بودنه. که توی وبلاگ رسمیم نمیتونستم این موضوعات رو بیان کنم.

خدا رو شکر بالاخره با پیشنهاد خانوم(در مسیر باباکوهی!)، تصمیم گرفتیم یه وبلاگ دونفره راه بندازیم و حرفامونو توش بنویسیم.

خانومم برا خودش خانوم‌مهندسی هس ماشالا... البته هنوز یه کوچولو مونده تا بصورت رسمی این افتخار نصیبش بشه! اما خب پارتی‌بازی کردم و آوردمش قاطی مهندسا! و اینم بگم که مهندیش یکم مورد داره ها! که الان ضیق‌وقته(درست نوشته؟!) و فعلا ازش میگذرم... حالا بعدا موضوع رو باز میکنم... 😉

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۲۵
️️ نوشته شده توسط امین