روزگار دو مهندس

دست نوشته هایی از روزگار یک زوج مهندس

روزگار دو مهندس

دست نوشته هایی از روزگار یک زوج مهندس

وبلاگ "روزگار دو مهندس" دربردارنده خاطرات و نظرات یک دختر و پسر مهندس است...

تفکیک جنسیتی
آخرین حرف هـا
ریز مکالمات
  • ۷ شهریور ۰۰، ۱۹:۱۷ - نباتِ خدا
    😂😂😂
راویان
نشان‌واره
روزگار دو مهندس

جیزه 🙃

جمعه, ۲۲ مرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۳۷ ق.ظ

در دانشگاه استادی داشتیم که بسی پرآوازه بود. ما هنوز با او درسی نگرفته بودیم که گفتند خداوند بهتان لطف کرده و بازنشسته شده و دارد میرود خارجه و رفت هم.
اما همینکه به ترم سه و درس زیبای استاتیک رسیدیم برگشت و گفت انگار در کارهای بازنشستگی اش مشکلی ایجاد شده🤦.
روزهای اول سر کلاسش وقتی ته ماژیک را با دو انگشت می‌گرفت انگار «جیز» باشد و خطوط مبهمی میکشید و می‌گفت این یک ورزشکار است که دارد بارفیکس میزند حالا نیروی‌های وارد بر آن را حساب کنید، ماهمه با دهان هایی باز به او نگاه میکردیم و به جزوه مان و به ورزشکار و به بارفیکس؟! و دلمان برای دانشجویانی که در خارجه و با زبان بیگانه میخواهند از او درس یاد بگیرند می سوخت 🙄
.
.
رفتیم دو کتاب مرجع افتاتیک را گرفتیم و خواندیم و حل کردیم شب امتحان تا نیمه های شب در راهرو خوابگاه روی سرامیک های یخ رفع اشکال کردیم و پایمان خشک شد و نمره هفده و خورده ای گرفتیم و زنگ زدیم مادرمان های های گریستیم😁 بله حتی در دانشگاه ما برای نمره آن هم هفده و خورده ای میگریستیم🥴
.
.
ما که پاس کردیم رفتیم ولی شما را به خدا این استادان خسته را بازنشست کنید بروند یا اگر نمیکنید برایشان تخته گچی بیاورید یا اگر نمی آورید دوساعت کلاس چگونه با ماژیک روی تخته بکشیم برایشان بگذارید یا اگر نمیگذارید دو واحد فن بیان، نحوه تدریس، فارسی سلیس چیزی بدهید پاس کنند!🙄
مرسی، اه!smiley

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۰/۰۵/۲۲
️ نوشته شده توسط زهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی