من و همسرم امین، دی ماه 72 با هم آشنا شدیم و شهریور ماه 93 عقد کردیم...
اون زمان هردو دانشجو بودیم...هردو در شهر های جدا و جدا از محل زندگیمون که اونم در شهر های جداست :)
تو این مدت یک و سال و نیم انواع و اقسام راهکار های ممکن رو برای کاهش این فاصله ها یا کاهش تاثیر این فاصله در روحیه مون امتحان کردیم تاااا رسیدیم به اینجا...!
البته الان همسرجان فارغ التحصیل شدن و یکی از جدایی ها کاهش یافته اما هم چنان فاصله ی هشت ساعته ی من با ایشون باقیییییییست!
ایده ی این وبلاگ رو همسرجان 30 ام بهمن تو مسیر باباکوهی(شیراز) دادن و گرچه قبلش هرکدوم وبلاگ هایی داشتیم اما اونی که می خواستیم نبود...!
خلاصه ازون موقع تا 5 اسفند ماه که روز مهندسیه فرصت داشتن تا وبلاگ رو بسازند :))
و خب همین مناسبت ایده ی اسم وبلاگ رو بهمون داد !!
قراره اینجا حرف های دلمون، کل کلامون، نقطه نظرات و خاطراتمون رو (بجز سوتی ها :) ) قرار بدیم و لحظات خوب و بدمونو با شما شریک شیم...!
پیشاپیش از نظراتتون سپاس گذاریم... :)
خدا نکشتت
کللی خندیدم...