بارها دیده و شنیده بودم که به اطرافیانم دزد زده؛ اما هیچ وقت نتونستم دزد-زده ها رو درک کنم! آخه تابحال هیچ دزدی به تور من نخورده بود. و همیشه بهشون میگفتم: طرف حتما لازم داشته که برده!!!
چند روز پیش قرار بود برم شهرستان برای تدریس( تف تو ریا!)
به خانوم گفتم بریم یه کفش آبرومندانه بگیریم؛ ناسلامتی بعنوان استادپروازی دارم میرم! خلاصه رفتیم پارامونت و در عرض یه ربع، یه کفش چرمی ایرانی خوشکل گرفتیم. و البته گرونترین کفشی که تاحالا خریده بودم؛ 110 تومن! .
فرداش کفشه رو پوشیدم و عازم یک مسافرت سه روزه شدم...
اولین بدقلقی!
روز اول کفشه هیچ مشکلی نداشت. اما روز دوم تا پا کردم تو کفش دیدم یه چیزی اذیت میکنه! و پس از بررسی متوجه شدم یه میخ به طرز عجیب غریبی از توی کفش زده بیرون! خلاصه با دو تا از رفقا قریب به نیم ساعت درگیر این میخه بودم تا تونستیم سه نفری بکشیمش بیرون! لامصب به اندازه دو بند انگشت بود و اصلا نتونستیم بفهمیم که چجوری این میخ یهویی از داخل کفش زده بیرون! و هنوزم دلیل منطقی براش پیدا نکردم!
و اما بعد!!!
روز سوم برای یه کار اداری مستقیما رفتم تهرون. صبح کله سحر وارد فرودگاه شدم و بعد از اندکی استراحت، رفتم توی نمازخونه که دو رکعت نماز بخونم(بازم تف تو ریا). مثه همه افرادی که اونجا بودند، کفشامو گذاشتم توی جاکفشی و مشغول شدم. تنها سه دقه طول کشید. بلند شدم کفش رو بپوشم که یهو خشکم زد!
بله! کفش سر جاش نبود...
کللی دستپاچه شدم. یه کفش کهنه جای کفش من بود. بیدرنگ پوشیدم و دویدم که پیداش کنم. تا بیرون ترمینال فرودگاه هم رفتم اما اثری ازش نبود. به سرعت برگشتم نمازخونه؛ گفتم شاید یکی اشتباه پوشیده؛ که دیدم یه زوج جوون دارن چپ-چپ بهم نگاه میکنن! کفش اون بنده خدا رو پوشیده بودم! کللی خجالت کشیدم. اما خب طرف هم که حال مضطر منو دید، هیچی نگفت...
از یه طرف ناراحت بودم که کفش نو-نویی رو برده بودن. و از طرفی نمیدونستم الان باید چی بپوشم؟!!
بهرحال یه چیزی پیدا کردم برا پوشیدن و رفتم نزد پلیس!
اولین جمله جناب سروان به من این بود: طرف حتما لازم داشته که برده!!!
ینی دلم میخاست با مشت بزنمش که با کله بره توی این دستگاهی که ساکها ازش رد میشه!
اما خب یه سروان دیگه که بچه بامرام تهرون بود کللی برام پیگیری کرد و از طریق دوربین های فرودگاه، سکانس دزدی کشف شد:
یه نفر پیرهن قرمز که از قبل همونجا وایساده بوده، بعد از من، فوراً کفش رو میپوشه و بلافاصله از فرودگاه خارج میشه!
پلیس گفت که باید بری دادسرا شکایت بنویسی و... . اما خب اصلا دیگه وقت نداشتم و با یه پوتین(!) از فرودگاه خارج شدم جهت انجام امور اداری.
پ ن : زیاد نوشتم... بخشید!
پ ن : از تهرون بدم میاد!
پ ن : فلون فلونت پیرهنقرمز!
ممنون که میخونید...