فک کن یه درایو داری پر از فیلم و عکس و موسیقی
که بخش زیادیش فایل های شخصیت هست
وارد اون درایو میشی و در عین ناباوری میبینی که هیچ فایلی وجود نداره و همش پاک شده! 😥
شما چه شکلی میشید؟!
فک کن یه درایو داری پر از فیلم و عکس و موسیقی
که بخش زیادیش فایل های شخصیت هست
وارد اون درایو میشی و در عین ناباوری میبینی که هیچ فایلی وجود نداره و همش پاک شده! 😥
شما چه شکلی میشید؟!
یه موردی که خیلی دوست دارم این هست که وقتی به انتهای یک دوره از زندگی میرسم برگردم و از بالا بهش نگاه کنم...مثل یه سریال که من هم یکی از بازیگراش بودم از پیش چشمم رد میکنم و کللللی نکته ازش بیرون میاد...چیزهایی که وقتی توی متن اتفاقات باشی نمیفهمی! ☺️
یکی از این مراحل بزرگ در زندگی من خوابگاه بود!
شاید همه بگن دانشگاه اما ازون جایی که من یه دانشجوی سیب زمینی بودم و فقططط درس خوندم تو دانشگاه و کار دیگه ای نداشتم، دانشگاه هم بامن کار دیگه نداشت... 😀
یه هفته ای هس که قروباغهمو قورت دادم و بعد از مدتها شروع کردم به برنامه نویسی موبایل در آندروید! 😊
متأسفانه توی دانشگاه هیچ کدوم از اساتید ما رو به این سمت سوق ندادن...
خودمون هم که حسابی سرمون شلوغ بود و فرصتشو نکردیم حتی به این موضوع فکر کنیم!
ولی خب هرچند دیر، بالاخره شروع کردم و همین الان دوره مقدماتی آموزشش رو تموم کردم.
دیشب به محل استقرار جمعی از پسران رفتیم؛ سفر به اعماق خوااااااااّاااااااابگاه دانشجویی.
حتما میدونید چرا روی "خواب" تشدید گذاشتم! متأسفانه رخوت عجیبی در نسل جوان دانشجوی مستقر در خوابگاه وجود داره...
ظاهرا هدف از این بازدید شبانه، پیدا کردن راهکاری برای کم کردن این رخوت بود...
به زحمت حدود بیست نفر از دانشجوها توی نمازخونه حاضر شدند و محفلمون شروع شد...
الان توی همه محافل سیاسی و رسانه ای(دانشگاه، ادارات، نهادهای فرهنگی و...) بحث نتایج انتخابات داغ داغه... بخصوص با پایین و بالا شدن آرای تهران.
داشتم بحث داغ سه چار تا از بچه ها رو توی یکی از شبکه های اجتماعی دنبال میکردم که یهو مدیرمون(که یه مدیر فرهنگی-سیاسی محسوب میشه) با استرس اومده میگه بزن سایت "ورزش سه" بینم امشب بارسلونا ساعت چند بازی داره!!!! 😮
بنظرتون این مدیر ما توی انتخابات به "جیانی اینفانتینو" رأی داد یا "شیخ سلمان"؟!!!
من هنوز استیکر هارو پیدا نکردم...! :\
فعلا دارم با چهارتا خط و پیتی که بلدم بیان احساسات میکنم :(
لطفا یکی راهنمایی کنه :ا
تازه حوصلمم بسی سررفته در دیار غربت...دلم به هم اتاقی خوش بود که اونم آغاشون که اتفاقا هم نام آغامونه داره میاد پیشش (آیکون گریه شدییییییییید)،
الآن من مانده ام تنهااااااای تنهاااااا...
من و همسرم امین، دی ماه 72 با هم آشنا شدیم و شهریور ماه 93 عقد کردیم...
اون زمان هردو دانشجو بودیم...هردو در شهر های جدا و جدا از محل زندگیمون که اونم در شهر های جداست :)
تو این مدت یک و سال و نیم انواع و اقسام راهکار های ممکن رو برای کاهش این فاصله ها یا کاهش تاثیر این فاصله در روحیه مون امتحان کردیم تاااا رسیدیم به اینجا...!
البته الان همسرجان فارغ التحصیل شدن و یکی از جدایی ها کاهش یافته اما هم چنان فاصله ی هشت ساعته ی من با ایشون باقیییییییست!
ایده ی این وبلاگ رو همسرجان 30 ام بهمن تو مسیر باباکوهی(شیراز) دادن و گرچه قبلش هرکدوم وبلاگ هایی داشتیم اما اونی که می خواستیم نبود...!
خلاصه ازون موقع تا 5 اسفند ماه که روز مهندسیه فرصت داشتن تا وبلاگ رو بسازند :))
و خب همین مناسبت ایده ی اسم وبلاگ رو بهمون داد !!
قراره اینجا حرف های دلمون، کل کلامون، نقطه نظرات و خاطراتمون رو (بجز سوتی ها :) ) قرار بدیم و لحظات خوب و بدمونو با شما شریک شیم...!
پیشاپیش از نظراتتون سپاس گذاریم... :)
سلاااااااااام!
خب باورش سخته اما بلاخره وبلاگ مشترک راه اندازی شد...از جمعه که این تصمیم رو گرفتیم تا امروز زمان زیادی نیست اما مدام هیجان داشتم براش. چون با تمام وبلاگ هایی که تاحالا نوشتم متفاوت خواهد بود و امید است بخشی از دوری هامونو پر کنه انشا االله...
این روز میمون و مبارک رو هم به مهندسا و غیر مهندسا و علی الخصوص در آستانه ی مهندس شدن ها تبریک میگم :)
از آقای گل هم مچکریم بابت راه اندازی وبلاگ به شددددت!
البته در مورد مهندس بودن و رشته مهندسی بنده و شبهات وارده هم در آینده حتما بحث خواهیم کرد!!!
سلام
امروز روز مهندسه؛ تبریک به مهندسا! و اولین سالگرد مهندس شدن من! پس تبریک به خودم 😍
همیشه دوس داشتم یه وبلاگ داشته باشم که بتونم مسائل و حرفای شخصیمو آزادانه درش بنویسم؛ اما خب لازمه این کار از نظر خودم، ناشناس بودنه. که توی وبلاگ رسمیم نمیتونستم این موضوعات رو بیان کنم.
خدا رو شکر بالاخره با پیشنهاد خانوم(در مسیر باباکوهی!)، تصمیم گرفتیم یه وبلاگ دونفره راه بندازیم و حرفامونو توش بنویسیم.
خانومم برا خودش خانوممهندسی هس ماشالا... البته هنوز یه کوچولو مونده تا بصورت رسمی این افتخار نصیبش بشه! اما خب پارتیبازی کردم و آوردمش قاطی مهندسا! و اینم بگم که مهندیش یکم مورد داره ها! که الان ضیقوقته(درست نوشته؟!) و فعلا ازش میگذرم... حالا بعدا موضوع رو باز میکنم... 😉