-خانم زهرا "زوج مهندسیانی"؟
+بله بفرمایید
-از شرکت آرین تماس میگیرم
+(آرین کدومش بود؟!)بله؟
-یادآوری میکنم درباره کلاس امروز ساعت سه...
+(آها اون جعبه سازیه 😅) بله بله. میام حتما
.
.
.
هفته ی گذشته ی من به سر زدن به شرکت ها و موسسه ها و پرکردن فرم گذشت😁
اولیش همین جعبه سازی یا به اصطلاح ساختن جعبه های عروسکی بود که بعدا بیشتر توضیح میدم
.
.
.
دومیش قلم چی جان بود که گرچه با ترس و لرز رفتم ولی با استقبال شدید مواج گردیدم و قراره تماس بگیرن واسه مصاحبه و...
ولی نظر کسایی که قبلا پشتیبان بودم حسابی دو دلم کرد...
.
.
.
سومیش یجا بود که آگهی زده بود رشته خودم و خانم لازم دارن، تماس گرفتم مشخصات نوشت بعد پرسید متاهل یا مجرد؟
گفتم به به یه پوان مثبت و با شوق گفتم متاهل😍. گفت اولویت ما با مجرداس 😐
پرسیدم چرا؟ گفت آخه کارمون فروش هس شاید همسرتون مشکل داشته باشن😯
گفتم آخه خواهر من واسه کار فروش کارشناس فلان رشته خانم نیاز هس آیا؟! اگه فروش بخوام که هایپار استار سر خیابونمونم آگهی زده 😒
.
.
.
چهارمیش...چهارمیش این بود که وزارت بهداشت جان به همه ی گرایش های رشته ی فلک زده ی ما طرح میده جز گرایش ما و سفرمان به تهران برای ثبت سیستمی و کلی دنگ و فنگ و هم.چنین احتمال استخدام در بیمارستان لغو شد. دم شماهم گرم...
.
.
.
آخریش هم یه موسسه کنکور بود که کلللی دور بود و یک ساعت و چل و پنج دقه تو راه بودم تا رسیدم😯 بعد هم گفت روزی 6/5ساعت میای اینجا و جمعه ها هم یه هفته درمیون میای. حقوقتم ماهی 650. دوهفته دیگه هم آزمون هس که باید بدی و....
.
.
.
.
جعبه سازی علاقمه...کاریه که حتی با خستگی و کمردرد ناشی از کار میشینم پاش وحتیییی به خواب ترجیحش میدم!!
اماااا.... یه بخشی از مغزم نهیب میزنه و درس خوندنمو به رخ میکشه و با خبر سرکار رفتن هریک از همکلاسی ها و دوستام تو مغزم داد و بیداد راه میندازه...نه که بگم حسودی کنم. نه ولی دوست ندارم بعدنا مدیون گذشتم باشم. دوست دارم مطمئن باشم کاری که میکنم درسته و نهایت تلاشمه..
.
.
.
خدایا شرمنده...اصلا نمیخوام غر بزنم و ناشکری کنم. راضی ام به رضات، راضیم به رضات، راضیم به رضات،...خدایا شکرتتتتت!
+بعد از دو هفته برگشتم اینستاگرام...برعکس تصورم هیچ اتفاق خاصی نیفتاده بود :دی ...در ادامه ی روند ترک اینستا قراره هفته ای یبار سر بزنم... :)