روزگار دو مهندس

دست نوشته هایی از روزگار یک زوج مهندس

روزگار دو مهندس

دست نوشته هایی از روزگار یک زوج مهندس

وبلاگ "روزگار دو مهندس" دربردارنده خاطرات و نظرات یک دختر و پسر مهندس است...

تفکیک جنسیتی
آخرین حرف هـا
ریز مکالمات
  • ۷ شهریور ۰۰، ۱۹:۱۷ - نباتِ خدا
    😂😂😂
راویان
نشان‌واره
روزگار دو مهندس

معضلی شده!

سر برج که میشه، علاوه بر اینکه باید نگاه کنی که چقد اومده تو حسابت، باید تقویم هم ورق بزنی که احیانا روز خاصی رو از یاد نبری! O_O

روز زن، روز دختر، روز تولد، سالگرد ازدواج، سالگرد عقد، سالگرد خطبه، سالگرد نامزدی، سالگرد خواستگاری، سالگرد آزمایش خون، سالگرد چشم تو چشم افتادن، سالگرد تالاپ تلوپ قلب و غیــــره!

هدیه چی بخریم

۱۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۵ ، ۰۸:۵۴
️️ نوشته شده توسط امین

برای چندمین بار متوالی اینترنت ما تموم شد و هیچکی تو خونه مسعولیتشو قبول نمیکنه😏
و صفحه ی مشهور no network ظاهر میشه...
دراین مواقع چه میشه کرد؟؟
بله! کافیه اینتر کنید تااین دایناسوره که به ظاهر بی مفهومه بپره بالا و بازی شروع بشه!
خیلی بازی باحالیه اینقدر باهاش حال میکنم که گاهی نت رو قطع میکنم تا بتونم بازی کنم :دی
تازه جلو برید هیجانی تره، شب میشه، کلاغ میاد، اصلا عالیه 😍
حتما در هنگام بی نتی امتحانش کنید!

بازی مرورگر کروم


+ دو سال پیش یه همچین روزی من یه ترجمه سنگین قبول کرده بودم و سخخخخت درگییییر!
کوچمونم بعد قرن ها داشت آسفالت مجدد میشد 😊
امروز اون روزه 😜
راهنمایی بیشتر از این آقای همسر؟!

++قانون جدید میگه: هرکی یادش نبود باید برا اون یکی جایزهههه بگیره: دییی

۲۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۰۸
️️ نوشته شده توسط زهرا

یه همکار خانم داریم که قراردادی نداره و همینجور میاد و هرازگاهی کاری بهش میسپارن و پولی بهش میدن...

این روزا تابستونه و هیچ کاری نداریم.

اما این همکار محترمه ما هرروز صبح بچه‌شو میذاره توی مهدکودک و میاد کنار ما میشینه و با لبتابش «شهرزاد» می‌بینه! و ماهی 90 تومن هم میده به مهد بابت نگهداری بچه.

چند روز قبل دیدم بیکار نشسته و کار خاصی انجام نمیده. یهو دراومد گفت: " شهرزاد هم تموم شد! حالا چیکار کنم؟!!!!!!! " 😑

طفلی بچه‌ش! 😢

یادمه یبارم با کلی شوق و ذوق اومد توی دفتر و گفت: " امروز مامانِ زرنگی شدم و ناهار پختم!!! "

فک کنید: امروز ناهار پخته!

و بازم طفلی بچه‌ش! 😢

الانم که دارم اینا رو مینویسم، متوجه شدم که یه سرگرمی جدید پیدا کرده! الان به همکارم گفت که داره " «باقلوا» بازی میکنه!!! "


پ ن: این روزا یه دغدغه ای برای قشر متمدن مردم ما بوجود اومده و اونم نسل بدون تربیتی هست که داره شکل میگیره و کم کم دارن عنان مملکت رو بدست میگیرن.

۱۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۳۱
️️ نوشته شده توسط امین

گاهی حس میکنم شش ماهه بدنیا اومدم خونوادم ازم پنهان میکنن! در همین راستا هنوز سه واحدم مونده (پروژه) چه به برسه به خشک شدن مهر فارغ التحصیلی و... رفتم به جست و جوی کار!


*در گام اول به پدر گرام گفتم شما مدرک مشاوره اشتغال دارید سریع یه کاری بجورید برا ما که ول معطلیم! گفت یادآوری کن! خلاصه یه دو هفته ای تو این سیکل" یادآوری کن، یادم رفت، زنگ زدم نبود، یادآوری کن "چرخیدیم تا بلاخره زنگ زدن و بود و قرار گذاشتن! طرف گفته بود شما برو دوره های مارو ببیییین بعد بیا بهت بگیم چیکار کنی. حالا دوره هاشونم همه 600-700. تومن بعدهم گفته بود مگه کنکور ارشد نداده؟؟؟ بگو برو درستو بخون بعد بیا!!!


*گزینه ی شرکت های خصوصی هم که از اول منتفی بود رفتیم سراغ استاد کارآموزیمون...!


* گفتیم آقای مهندس یادته کلی بهمون افتخار میکردی دانشگا دولتی هستیم؟ بهمون میگفتی همکار؟ حالا بیو جامه عمل بپوشان! حالا چه طوری باید وارد بیمارستان بشیم؟

گفت چی چی میگوی خانوم مهندس(تنها استادی که ما رو مهندس خطاب میکنه :دی) من خودوم قراردادیم اینجا!! اصلا بیمارستان نیرو نمیگیره کههه. به ازای هر چهار یا پنج بازنشسته یکی استخدام میکنن! شما برو آزمون استخدامی بده البته برا شیراز که کسی نمیخاستن تو دفترچه ولی برا شهرهای اطراف هست!! اصلا چرا درستو ادامه نمیدی؟؟؟؟ برو ارشدتو بخون...نهایتا هم گفت حالا مدرکتو بگیر بیا شاید تحت عنوان طرح اگه نیرو بخوان اونم برای دو سال قرارداد ببندن باهات... ماهم تچکر بسیار کردیم و اومدیم بیرون :/


*عصرش گفتم اینجوری نمیشه با مادر گرام رفتیم موسسه زبان کنار خونمون و گفتیم آقو شوما مدرس نمیخواین؟؟؟ (اصلا مارو چه به مهندسی) گفت دلت خوشه ها خانووووم حالو بیو این فرمو پر کن (دفترچه کنکوربود بیشتر تا فرم درخواست کار) سی نفر که بشین که فرم پر کرده باشین یه آزمونی ازتون میگیریم بعد اگه موسسه نیاز داشت بر اساس نمره ای که کسب کردین شاغلتون می کنیم. گفتم لااقل کاکو اینارو اولش میگفتی من یه ساعت فرم پر نکنم!!!!!


*ازونجا که بیرون اومدیم به کاخ آرزوهام گفتم هنوزم میخوی سالم و سلامت وایسی؟؟ خو بریز زمین عامو!! دیدم اون بنده خداهم خسته شده میگه منتظر بودم تو بگی، تالاپپپی افتاد پایین :)


*یه چند روزی هم تو افسردگی گذروندم و با زمین و زمان قهر کردم و دنبال مقصر گشتم که چرا ازون اول اصا من رفتم رشته ریاضی؟؟؟؟؟ (آقوی همسر درون بازه شانس آورد نزدیک ما نبود و از تیر و ترکش ها در امان موند)


*دیگه ته تهش رفتم مسجد محل گفتم خانومای دانش آموزا کسی مشکلی گیری گرفتاری تو درس مرساش داره بیاد بگه لااقل این علم بی عمل ما به یه دردی خورده باشه دلمون خوش باشه ...(تف تو ریا) که اونم فعلا خبری از کسی نیست...


*همه اینارو گفتم شوخی و جدی ،اما واقعا توی کار، چه مهندسی چه غیر مهندسی آدم باید خلاق و تولید کننده باشه! کارآفرین یعنی! ما عادت کردیم به مصرف کنندگی.

کلی در طول تحصیل درباره شرکت های دانش بنیان با ما صحبت کردن اما تاجایی که خبر دارم حتی یکی از 35 نفر داشنجویی که بودیم کاری نکردیم که هم دست خودمون و هم تعدادی از هم کلاسی هامونو بند کنیم...خود من چندین با تلاش کردم اما خب وقت گیر بود و ممکن بود یه نمره از فلان درسم کم بشه. گرچه الان عمرا کسی بپرسه معدلت چنده؟!


+ شما شاغلی؟ اگه آره تو زمینه رشته خودتون یا بی ربط؟ دانش آموزا بر چه اساسی انتخاب رشته کردید یا خواهید کرد؟

++ شیرازی ترین حالت ممکن نوشتم یکم دلاتون باز شه. :)))

+++ 14-14 مساوی :دی
۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۳
️️ نوشته شده توسط زهرا
بچه که بودیم حدودا 3 ساله با خانواده آقوی مهندس اینا راهی مشهد شدیم. 
بعد ازونجایی که ما بچه کوچیکیه بودیم یه جایی درست کرده بودن بزرگترا ته ماشین واسه من که بخوابم.
یه پتوی بچگونه هم داشت آقوی مهندس اونو انداخته بودن اونجا واسه بنده.
حالا منم یه بچه ی بد آروم و گریه ای!
بنده خدا مامانم با هزار زحمت منو خواب میکرد بعد تا میخواست منو بخوابونه سر جام آقوی مهندس، بله همین آقوی مهندس خودمون میرفت میخوابید سرجای بنده و چهار دست و پاشو باز میکرد جوری که از پتو بزنه بیرون و جای من نشه :))
اصا محبت بینمون موج میزد!

.

.
.
هفته ی پیش امام رضا (ع) واسه بار پنجم دونفره طلبیدن..
یادم افتاد به این خاطره :)
دعاگوی همگی بودم
انشا االله روزی خودتون باشد :)
گفتم یکم جو وبلاگ رو شاد کنیم :)
ازین پس سوتی هامونم انتشار خواهد یافت!
فقط آقوی مهندس توجه داشته باشن قبلا با بنده هماهنگ کنین کدوم سوتی رو منتشر می کنین تا درصورت لزوم تهدیدات ضروری صورت بگیرد باتچکر :))))


۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۱
️️ نوشته شده توسط زهرا

عشق در یک نگاه!

...دیدم یکی از همکارای خانم داره یکی رو پشت تلفن تهدید میکنه که به حراست تحویلش میده! خلاصه بعد که پرسیدیم قضیه چیه گفت که یه پسره سیریش شده که فلان دختر دانشجو رو میخاد! دختره و باباش گفتن نه؛ اما طرف، ول‌کن نیس...

عشق در یک نگاه
۱۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۵ ، ۰۹:۳۸
️️ نوشته شده توسط امین

بعد از کلی وقت سلام!

بابت تاخیر این مدت پوزش میطلبیم🙇

از شادی فارغ التحصیل شدن بود شاید😆(قشنگ معلومه چقد این چهارسال بم خوش گذشته😜) یا واقعا سوژه قابل بیانی نبود یا نطق بنده کور شده بود، نمیدونم! کلی هم از همسر عقب افتاده بودم و قرار بود ایشون پست نذارن فعلا تا بهشون برسم😅

اما خلاصه کنم که با یه خبر خوووب برگشتیم و اونم عمو شدن آقای همسر هست😊

از دیشب یک عضو جدید به خانواده همسر اضافه شده که نیومده کلی تو دل همه خودشو جا کرده😍👶

عمو شدم

البته هنوز اسم این نی نی خوشمل مشخص نشده ازونجاکه نوه ی اول هست حسابی سر اسمش بحثه😉

نظر انتقاد پیشنهاد پذیرفته می شود.دقت شود نی نی پسل است.

پ.ن:شما اگه بچه ای داشته باشید یا دارید چه جوری اسمشو انتخاب میکنید؟ براساس ابتدای اسم خودتون یا همسرتون؟ یا یه اسم ایرانی اصیل که هیچکی نشنیده تاحالا؟ یا برای زنده کردن نام درگذشتگان؟ مذهبیا حتما اسم ائمه اطهار میذارید یا نه؟ درنهایت نظرتون درباره دو اسمی چیه؟!

پ.ن2:من خودم دو اسمیم.خوبه آدم دوتا اسم خوشگل و با مسمی داشته باشه اما خب اسم برا خاص بودنه و هرآدمی بلاخره یه اسم داره.مثلا من همیشه تو خلوت خودمو با یکی از اسمام صدا میکنم که بیشتر باهاش انس دارم...نظر بقیه دو اسمه ها؟

پ.ن3: در نهایت اسم نی نی محمد پارسا انتخاب شد :)

۳۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۶:۱۲
️️ نوشته شده توسط زهرا

بالاخره امتحانات خانومی تموم شد و ایشالا تا دو سه روز دیگه میاد نزدیکم!

توی این مدت خیلی خیلی اذیت شد. و اذیت‌ شدناش وقتی تشدید شد که یه پسری پا شو گذاشت توی زندگیش!

البته نوع اذیت شدنش اینبار فرق داشت؛ چون ایندفه اسمش «دلتنگی» بود...

بعضی وقتا تونستم بهش دلدار‌ی بدم.. اما خیلی وقتا نتونستم و واقعا خانومم اذیت شد!

امیدوارم بتونم در ادامه زندگی همیشه پیشش باشم و هیچ وقت نذارم بهش سخت بگذره...

 

خانومم! برای شروع جبران مافات، یه هدیه کوشولوی مجازی برات آماده کردم... امیدوارم خوشت بیاد!

 

مگه نه

اینم یه آهنگ که این شب ها مدام گوش میدم و فک کنم حرف دل هردوی ماست؛ مگه نه؟!

۲۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۳۱
️️ نوشته شده توسط امین

تجربه برامون ثابت کرده که بهترین چیزی که مانع از تشنگی توی ماه رمضون میشه، خوردن هندونه بعد از سحری هست. و این تبدیل به جز تفکیک‌ناپذیر سفره سحری ما شده...

امروز یکم سحری رو با طمأنینه میخوردیم و در کنارش صحبت میکردیم. غذا که تموم شد هندونهِ خوش‌رنگِ خنک رو گذاشتیم وسط که بیفتیم توش! 😵

با چنگال قاش اول رو برداشتم و گذاشتم توی دهنم، که یه صدایی همزمان، از گوشی ها و بلندگوهای مساجد بلند شد: الله اکبر الله اکبر... 😮

... و من در این لحظه فقط مات و مبهوت زل زدم به میوه خوری پر از هندونه! 😢


هندونه

۲۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۰۹:۲۲
️️ نوشته شده توسط امین

:Zahra

نمیره؟؟

😢


نهعهه

مُرررررد

😭😭😭😭😭


روشن نمیشهههه

مرده فک کنم
اعضاشو اهدا میکنم😔


الان داری چیکار میکنی؟ (:Amin)

هیچی، نگاش میکنم

اونم چشاشو بسته
😭😭😭😭

نگام نمیکنه
نفسم نمیکشه
امییییین؟

لپ تاپم مُرد؟

بگو من تحملشو داااارم

۱۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۵۶
️️ نوشته شده توسط امین